Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


fall in love

be in love

 ماهی همیشه تشنه ام

در زلال لطف بیکران تو

میبرد مرا به هرکجا که میل اوست

موج دیدگان مهربان تو

زیر بال مرغکان خنده هات

زیر آفتاب داغ بوسه هات

-ای زلال پاک!-

جرعه..جرعه..جرعه.. میکشم تو را به کام خویش

تا که پر شود تمام جان من زجان تو

ای همیشه خوب!

ای همیشه آشنا!

هرطرف که میکنم نگاه،

تا همه کرانه های دور

عطر و خنده و ترانه میکند شنا

درمیان بازوان تو!

ماهی همیشه تشنه ام

ای زلال تابناک!

یک نفس اگر مرا به حال خود کنی رها

ماهی تو جان سپرده روی خاک!

 

 

 

کاش قدر همدیگرو زمانی که باهمیم بدونیم

سل

+نوشته شده در پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:شعر نو,فریدون مشیری,ای همیشه خوب,,ساعت17:32توسط x | |

 میان جان دو انسان،چنین به هم نزدیک

چقدر فاصله؟آخر چقدر فاصله ؟آه

چقدر ماندن درهاله ی تبسم و شرم؟

چقدر بودن در پرده ی سکوت و نگاه؟

چقدر دوری از آفتاب آن لبخند

چقدر محروم از سایه سار آن گیسو

چقدر باید سرکرد بی نوازش او

چقدر...؟

چقدر...؟چقدر...؟به اصطحکاک دل و سنگ گوش دادن ها

به حکم مبهم تقدیر سرنهادن ها

بشر چقدر به درمان عشق درمانده است؟

مگر چقدر از این عمر بی ثمر مانده است؟

مگر چه کاری خوشتر ز دوست داشتن است؟

مگر که عشق گناهی برای مرد و زن است؟

چقدر باید براین گناه تاوان داد؟

چقدر باید خاموش ماند تا جان داد؟

چقدر پرسه زدن در خیال ،با اندوه؟

چقدر صبر ؟چه صبری به سهمگینی کوه؟

چقدر سرخ شدن زیر تازیانه شوق؟

چقدر بی تو نشستن در این سکوت و ستوه؟

چقدر بی تو به دنبال خویش گردیدن؟

کویر حوصله را با تو درنوردیدن؟

میان جان دو عاشق چنین به هم نزدیک

چقدر باید مشتاق ماند و ماند صبور

چقدر باید نزیدیک بود و از هم دور؟؟؟

چقدر؟چقدر؟؟؟

سل

+نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:شعر نو,فریدون مشیری,,ساعت19:32توسط x | |

 کاش میدیدم،چیست

آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است!

آه،وقتی که تو،لبخند نگاهت را

می تابانی

بال مژگان بلندت را می خوابانی

آه وقتی که تو چشمانت،

آن جام لبالب از جاندارو را

سوی این تشنه ی جان سوخته،میگردانی

موج موسیقی عشق

از دلم میگذرد

روح گلرنگ شراب

درتنم میگردد دست ویرانگر شوق

پرپرم میکند،ای غنچه ی رنگین پرپر!

من درآن لحظه،که چشم تو به من می نگرد

برگ خشکیده ایمان را

درپنجه باد

رقص شیطانی خواهش را

درآتش سبز!

نور پنهانی بخشش را

در چشمه مهر

اهتزاز ابدیت را میبینم

بیش از این،سوی نگاهت ،نتوانم نگریست

اهتزاز ابدیت را

یارای تماشایم نیست

کاش میگفتی چیست

آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جرای است.

سل

+نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:شعر نو,فریدون مشیری,,ساعت19:17توسط x | |

 برنگه سرد من به گرمی خورشید

می نگرد هرزمان دوچشم سیاهت

تشنه ی این چشمه ام،چه سود خدا را

شبنم جان مرا نه تاب نگاهت

جز گل خشکیده ای و برق نگاهی

از تو دراین گوشه یادگار ندارم

زان شب غمگین که از کنار تو رفتم

یک نفس از دست غم قرار ندارم

ای گل زیبا،بهای هستی من بود

گر گل خشکیده ای زکوی تو بردم

گوشه ی تنها،چه اشک ها که فشاندم

وان گل خشکیده را به سینه فشردم

آن گل خشکیده،شرح حال دلم بود

از دل پردرد خویش باتو چه گویم؟

جز به تو از سوز عشق باکه بنالم

جز زتو درمان درد از که بجویم؟

من دگر آن نیستم به خویش مخوانم

من گل خشکیده ام ،به هیچ نیرزم

عشق فریبم دهد که مهر ببندم

مرگ نهیبم زند که عشق نورزم

پای امید دلم اگرچه شکسته است

دست تمنای جان همیشه دراز است

تا نفسی میکشم ز سینه ی پردرد

چشم خدا بین من به روی تو باز است

سل

+نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:شعر نو,فریدون مشیری,,ساعت18:59توسط x | |

 هرچند شکسته پر به کنج قفسم

یک بوسه بود از لب لعلت هوسم

آن بوسه چنان بود که لب بر لب تو

آنقدر بماند که نماند نفسم

سل

+نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:فریدون مشیری,بوسه,,ساعت1:10توسط x | |

 زرد و نیلی و بنفش

سبز و آبی و کبود

با بنفشه ها نشسته ام سال های سال

صبح های زود

در کنار چشمه ی سحر

سرنهاده روی شانه های یکدگر

گیسوان خیسشان به دست باد

چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم

رنگ ها شکفته در زلال عطر های گرم

میتراود از سکوت دلپذیرشان

بهترین ترانه بهترین سرود

مخمل نگاه این بنفشه ها

میبرد مرا سبک تر از نسیم

از بنفشه زار باغچه

تا بنفشه زار چشم تو-که رسته در کنار هم-

زرد و نیلی و بنفش

سبز و آبی و کبود

باهمان سکوت شرمگین

باهمان ترانه ها و عطر ها

بهترین هرچه بود و هست

بهترین هرچه هست و بود

در بنفشه زار چشم تو

من ز بهترین بهشت ها گذشته ام

من به بهترین بهارها رسیده ام

ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من

لحظه های هستی من از تو پرشده است

آه!

درتمام روز،درتمام شب،درتمام هفته ،درتمام ماه

در فضایه خانه کوچه راه

در هوا،زمین ،درخت،سبزه ،آب

در خطوط درهم کتاب،

در دیار نیلگون خواب

ای جدایی تو بهترین بهانه ی گریستن

بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام

ای نوازش تو بهترین امید زیستن!

درکنار تو من زاوج لذتی نگفتنی گذشته ام

در بنفشه زار چشم تو 

برگ های زرد و نیلی و بنفش

عطر های سبز و آبی و کبود

نغمه های ناشنیده ساز میکنند

بهتر از تمام نغمه ها و ساز ها!

روی مخمل لطیف گونه هات

غنچه های رنگ رنگ ناز،

برگ های تازه تازه باز میکنند

بهتر از تمام رنگ ها و راز ها

خوب خوب نازنین من!

نام تو مرا همیشه مست میکند

بهتر از شراب

بهتر از تمام شعرهای ناب!

نام تو،اگر چه بهترین سرود زندگی است

من تو را

به خلوت خدایی خیال خود:

"بهترین بهترین من "خطاب میکنم

بهترین بهترین من

 

 

ارزش یه بار خوندنو داشت.مگه نه؟

سل

ادامه مطلب

+نوشته شده در دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:شعر نو,فریدون مشیری,,ساعت21:51توسط x | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد